*به نآم خدآیــــــی که دَغدَغه ی از دَست دادَنَش را نَدآرَم*
من یه اِسفَندی ام ....
پُراز حساسیت زَنآنه وجِسآرَت مَردآنه، نگاه دُختَرانه
مَن یه اِسفَندی ام .... دُختَر"مَغرور"
و"شُجاع"و"دلسوز"و"مهرَبآن" خِلقَت...
اما زمآنی کهـــ قَلب وغُرورَم را هَدَف قَرآر دَهـــــــــــی،
هَستی ات را نِشآنه می گیرم.
همچون خورشیدی کهــ اگر بخواهــــــــــــی دَرآغوشَت حَبسَش کُنــی تورا می
سوزآنَد....